به قلم: حمادی ذویب
دکتر حمادی الذویب، از همکاران مؤسسه "مؤمنان بدون مرز" است که به عنوان پژوهشگر اصلی و مشاور تحریر فصلنامه فکری و فرهنگی این مؤسسه (مجله یتفکرون) همکاری میکند. ایشان پژوهشگری از شهر صفاقس است و به عنوان استاد مدعو متخصص در حوزه تمدن و اندیشه اسلامی، به ویژه در اصول فقه به فعالیت مشغول است. وی از زمان ورود به آموزش عالی در سال ۱۹۹۳، در بخش عربی دانشکده ادبیات و علوم انسانی صفاقس به کار مشغول شد. از مهمترین تولیدات اوست: "سنت بین اصول و تاریخ" ۲۰۰۵ و ۲۰۱۳ و "جدل اصول و واقعیت" ۲۰۰۹، و نگاه انتقادی به اجماع بین نظریه و اجرا" ۲۰۱۳.
هاجر خنفیر، پژوهشگر اهل تونس است که جایگاه استادی زبان و ادبیات عربی را در سال ۱۹۹۳ به دست آورد و سپس در سال ۲۰۰۳ از دانشکده ادبیات و هنر و علوم انسانی در منوبه، در مرحله کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شد و پس از آن در سال ۲۰۱۲ از پایان نامه دکترای خود با عنوان "اشکالات گفتمان زنان عربی در نیمه دوم قرن بیستم" دفاع کرد. وی هم اکنون استادیار زبان عربی در کانون عالی زبانها در تونس است و سهم متنوعی در حوزه مطالعات زنان و گرایش نسل شناسی دارد.
مؤسسه "مؤمنان بدون مرز" در ژانویه ۲۰۱۵، نشستی تحت عنوان "نگارش تاریخ اسلامی و بروزهای آن" در تونس برگزار کرد که خانم خنفیر مقالهای تحت عنوان "حدود قرائت تأویلی در تاریخ زنان عربی" در آن ارائه کرده بود. در حاشیه این نشست با وی دیدار کرده و گفتگوی زیر را انجام دادیم:
حمادی ذویب: دستاوردهای زن عربی را تا امروز در مقایسه با چشماندازهایی که در طول تاریخ مبارزه فکری و اجتماعی زن متجلی شده است، چگونه ارزیابی میکنید؟
هاجر خنیفر: درجه اهمیت دستاوردهایی که زنان در جهان عرب حاصل کردند، از نظر کیفی و مادی با یکدیگر متفاوت است. زن رشیده در برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس همچنان خواستار برخورداری از حق سفر بدون همراهی مرد محرم است و در سودان، زن همچنان از برابر قانونی با مرد در مسئله توزیع اراضی که مسئولیت شهرداریهاست، محروم است، در حالی که صدای آنها در مطالبه برابری در انتخابات قانونگذاری و مشاغل عمومی بلند است و شعارهای ضد خشونت در تونس و مغرب سر میدهند. به همین دلیل، نتایج مطالعاتی که متغیرهای اوضاع زنان را پیگیری میکند، حتی آنچه که به حق زن در آموزش مربوط میشود که بزرگترین خواستهای است که دعوت کنندگان به آزادی زن در عصر نهضت، از طهطاوی گرفته تا قاسم امین و عبدالعزیز الثعالبی و الطاهر الحداد بدان فرا میخواندند، با یکدیگر تفاوت دارد. بنابراین، میتوان درباره یک نمودار رو به رشد سخن گفت که زنان عربی با متانت و بردباری اما با دشواری و ثبات قدم آن را قطع میکنند و صخره سختی را به چالش میکشند که شریعت، عرفها و قوانین از آن حمایت میکنند.
نکته قابل ذکر، نقش خطرناکی است که انقلاب اطلاعات در شکل دهی به مبارزات زنان بازی میکند. امروز، یک گفتمان زنانه جهانی، شروع به شکل گرفتن کرده است که از موانع هویتی عبور میکند. این گفتمان یک فرهنگ انسانی حقوقی را پذیرفته است که در آن، زنان، حتی زنان اسلامگرا از اثبات سازگاریشان با عقیده اسلام از پا نمینشینند. امری که به عنوان مثال در نقش جوهری زنان عربی در انقلابهای بهار عربی با وجود تفاوت پاسخهای اجتماعی با این نمود زنانه، بازتاب یافت.
حمادی ذویب: آیا گفتمان زنانه توانسته است در میان گفتمانهای عربی معاصر، جایی برای خود باز کند؟
هاجر خنفیر: تردیدی وجود ندارد که گفتمان زنان عربی معاصر، با تنوع زمینهها و تعارض عناصر شکلدهندهاش اعم از عناصر اسلامی، سوسیالیستی، مادرانه یا عناصر نسلی و ... با قدرت خود را تحمیل کرده است و از مقاومت نسلهای کنونی سخن میگوید و سازوکارهای روشبخشی که دیگر نمیتوانند زنانی که از هویتهای موروثی خود خارج شدند را مهار کنند، رسوا میسازند. و اگر برخی از فرهیختگان عربی مانند نصر حامد ابوزید، حازم صاغیه، فهمی جدعان و دیگران، در درجه نخست به زن و در درجه دوم به گفتمان زنانه توجه نشان دادند، این امر در چارچوب ارزیابی طبیعت تحولات ناگهانی در جوامع عربی و سنجش سطح دموکراسی انجام شد. به عبارت دیگر این گفتمان در نزد فرهیختگان، تنها معیاری برای مشخص کردن سطح روزآمدی جوامع عربی اسلامی بود و شاید موضعی است که در سیر تاریخی اندیشه عربی به عنوان یک حلقه معاصر در میان حلقههای رویکرد نهضتی مسئله زن نظم مییابد. زیرا این مسئله، یکی از راههای مورد نظر اصلاح در گستره برخوردهای ایدئولوژیک بین محافظهکاران و لیبرالها بود یا به عبارت بهتر، مسئلهای نبود که برای خودش قصد شده باشد، بلکه ابزاری بود که گفتمانهای نهضتی برای تحمیل سلطه خود، با آن به مقابله بر میخواستند.
اما در نزد اصولگرایان، گفتمان زنان، موقعیت دیگری داشت، چرا که یکی از سازوکارهای وابستگی به شمار میرفت. به نظر آنها این گفتمان، یک بار دیگر تصورات زنان غربی را احیا میکند و دیگران آن را به عنوان "اصل تجاری چپگرایان خاویارخور" توصیف میکنند... این تصورات تلاش میکنند تا افکار زنان را خراب کرده و آن را ناچیز جلوه دهند و به ریشهکن کردن آن، ولو با تکفیر بزرگانش فرا بخوانند. اما در عمق خود، به توسعه گفتمان زنان گواهی و نشان میدهد که این گفتمان به جایی رسیده است که برخی را میترساند و برخی دیگر را به گسترش نگاه امروزیشان تحریک میکند.
حمادی ذویب: تصویر زن در میراث ما، محور خوانشهای زنانهای بود که تلاش داشت تا مرکزیت دانش مرد محور را بشکافد، اما این خوانشها در عین حال، یکی از نشانههای اختلاف میان گفتمانهای زنان بود. اگر این خوانشها محکوم به اختلاف مواضع زنانه باشد، میزان اعتبار آنها با نگاه به ایجاد یک موقعیت تاریخی برای زن چقدر است؟
هاجر خنفیر: در درون گفتمان زنان عربی، سطوح پژوهش در میراث، متعدد است، گفتمانی که در یک فرایند کاوش عمیق در کهکشان سخنان خانم فاطمه المرنیسی شکل گرفت و او بدین منظور از علم جرح و تعدیل زبانی بهره برد، امری که در فهم ویژه آسیا الجبار از تاریخ بعد از آنکه از مرنیسی درباره کتابهای تفسیر و طبقات پرسیده بود، متبلور شد، در حالی که لیلا احمد ترجیح داد تا با بازگشت به فرهنگ کشورهای بین النهرین، یونان و مسیحی، به پژوهش در اصول نژادی اسلام بپردازد.
البته اختلاف مرجعیتها و ابزارهای تجزیه و تحلیل و تفسیر به معنی پراکندگی تلاشها و تعارض اهداف بین حوزههای زنان نیست، بلکه اینها همه یک روند و یک مسیر را به سوی عادی سازی روابط بین زنان و تاریخ و بین زنان و دین طی میکنند و همین مسئله، لزوما، امکان پرسش از آگاهی جمعی که زنان را طرد کرد و آنان را در زوایای حافظه ناسالم منزوی ساخت، برای او فراهم میآورد. اما این امر مستلزم تلاش و غلبه بر آن اصول ثابت دشواری است که این هوشیاری بر آن میشورد. به همین دلیل، وقتی که در تاریخ کسانی که به حاشیه رانده شدهاند، یا ناسوت ناقصی مانند بردهها و کنیزان و غلامان و بیملیتها شروع به کاوش میکنیم، گمان میبریم که برای پر کردن شکاف تاریخ رسمی و بررسی امکاناتی که در درون میراث زنان محقق نشد، نگارش تاریخ، مفیدتر باشد. علاوه بر این، نگارش زندگینامههایی که به زنانه بودن برجسته است، میتواند آغازی بر کتابت تاریخ "من" (خود تاریخ نگاری) به تعبیر پییر نورا (Pierre Nora) باشد. شاید در رهایی از قالب گفتمان رسمی تاریخی، گشایشی برای نوع نگارش تاریخی متفاوتی باشد که با جرأت، بدون برخورد، به شکلی عمیق و بدون تعصب، حقارت زنان را در دانش تاریخی آشکار میکند.
حمادی ذویب: نگاه شما به روابط بین گفتمانهای انتقادی زنان و گفتمانهای میدانی که طبقات فعال زنان در جامعه مدنی ارائه میکنند، چیست؟
هاجر خنفیر: روشن است که آغاز تحرکات زنانه به نبردهای زنان پیشگام در عرصه سیاسی، مانند هدی شعراوی، دریه شفیق و نظیره زین الدین باز میگردد و در این چارچوب، آنچه که ما نوشتیم، جز ثبت لحظات همکاری تاریخ که احتمالا قدرت تاریخ نگاری حکومتی آن را کنار میزند یا تعبیری از تخاصم سنتها و عرفهای ریشهدار با تبعیض علیه زن نیست. رفتار تاریخی این زنان پیشگام، قبل از آنکه در میان کتابها باشد، در میادین عمومی وجود داشت، به ویژه اینکه حوزه کتابت، حتی در رابطه با ترسیم تصویر زنان بیچاره، تحت قدرت فصاحت و بلاغت مردانه قرار داشت و پس از استقلال کشورهای عربی، نشانههای گفتمان زنان عربی شروع به آشکار شدن در مدارهای معرفتی متنوعی کرد که گاهی تا پژوهش در حوزه میراث و تحلیل روانی و وجودی پیش میرفت و همین امر، کتابت زنان را از حوزه گفتمانهای درونی یا گفتمانهای بازتولید خود مانند یادداشتها، شرح حالها، داستانهای کوتاه یا قصهها آزاد کرد تا به مرزهای کتابت انتقادی نزدیک شود.
نکته قابل ملاحظه این است که تحولی که از شرایط جهانی اوضاع زنان و پر بودن نفوس از اراده آزادی و ایمان به حقوق انسانی بهره برد، معمولا در روابط خود با دوایر زنانه فعال در جهان عرب ثبات نداشت، چرا که بیشتر جنبشهای زنانه در یک خط موازی با اندیشه زنان سیر میکنند که یکدیگر را قطع یا از روی یکدیگر عبور نمیکنند، زیرا یا آنها جنبشهایی هستند که تحت سقف سیاسی مشخصی قرار دارند یا اینکه کاملا منکر اثربخشی آن گفتمانهایی هستند که در نظریه پردازی و جدال متصور با فرهنگ تبعیض جنسی در درون دفاتر بسته و صفحات کتابهایی که جز گروهی اندک، کسی آنها را مطالعه نمیکند، وجود دارد یا اینکه در سخنرانیها و سالنهای اجلاسهایی مطرح میگردند که جز طایفهای که از نخبگان شمرده میشوند، کسی در آن حضور نمییابد. به همین دلیل، تأثیر نهضتهای زنانه فعال، به دلیل عدم وجود عمق دانشی که مسیر جنبش را آغاز کند، محدود باقی میماند، درست مانند آنکه گفتمان زنان عربی، از احکام قبلیای تبعیت میکند که اثربخشی آن را باز میشمارد و شاید آخرین سخنی که از بیش از یک زن فرهیخته شنیدم، به فرهنگ زنانگی مربوط میشد که گاهی محدود است و گاهی وابسته.
حمادی ذویب: گفتمان زنان به طور کلی، در میان طبقه مهمی از جوامع عربی، یکی از منابع ترس بر هویت عربی اسلامی را تشکیل میدهد و آن را شکلی از اشکال وابستگی فرهنگی به غرب میداند. این ترس و نگرانی، تا چه اندازه بر اثرگذاری گفتمانهای زنان تأثیر میگذارد؟
هاجر خنفیر: مفهوم هویت فرهنگی و عقیده دینی، یک معضل واقعی در برابر گفتمان زنان عربی است، زیرا بروزهای این گفتمان با مفهوم بنیان اجتماعی همراه است که بر پایه رتبههای جنسیتی شکل میگیرد. بدین شکل، هر تغییری که در وضعیت زن ایجاد شود، تهدیدی برای آن هویت و نقض اصول ثابتی شمرده میشود که معمولا، مقدس خوانده میشود و شاید آنگونه که امروزه در فرهنگ تبلیغی متجلی است، رشد روند نقد و حمله به فرهنگ حقوقی و گفتمان زنان، نشانگر شدت ترس از انتشار مثبت مطالباتی در مخالفت با خشونت جاری علیه زن و کسب برابری در حوزههای مختلف و توانمند سازی سیاسی زن بدون استثناء باشد و هرقدر که نشانههای این ترس تشدید شود، بر اثربخشی گفتمانهای زنانه در متزلزل ساختن اصول ثابت و ایجاد اختلال در مسلمات اجتماعی با وجود تفاوت ریشهها و رویکردها تأکید میکند. ضمن اینکه این ترس، مشروعیت دفاعی در برابر ورود به یک منظومه مدرن را به گفتمان زنان میبخشد که به صورت مطلق با فرهنگ عربی خصومت نمیورزد ، بلکه بنیانهایی را هدف قرار میدهد که هویتهای گذشته را بر "خودها" مینشاند و مانع از نظم گیری آن به عنوان عناصر فعال در روند تجدد میگردد یا باعث میگردد که نتواند امور ممکن را در امر تجدد بپذیرد.
بدین ترتیب، کشمکش گفتمان زنان عربی، - به بیان امین معلوف - به یک نبرد با هویتهای قاتل برای بقا تبدیل میشود، یعنی نبرد بر سر حق اختلاف برای کنار زدن اشکال خشونت و انزجار به وجود آمده از هویت توتمی و نبرد برای گشایش و باور پیدا کردن به تجدد به عنوان پدیدهای وسیعتر از آنکه نسخهای از فرهنگی دیگر باشد. حتی چهرههای زنانه اسلامی که در کشورهای مسلمان آسیا یا در محافل مسلمان در کشورهای غیرمسلمان رواج پیدا کرد، مانند امینه ودود، عزیزه الهبری، اسماء برلاس و ... دارنده نگاههای زنانهای هستند که به دنبال آزادسازی زنان مسلمان از چارچوب احکام فقهی هستند که در درون هویتی شکل گرفتهاند که امکانات آنها را محدود و آنها را از دوایر کنش اجتماعی، سیاسی و اندیشهای دور میسازد. بر همین اساس، مسیر خود را از یک خوانش تأویلی از اسلام آغاز میکنند که به شهروندی زن و برابری حقوقی او با مرد اعتراف میکند و به طور خلاصه میتوان گفت که اثرگذاری گفتمانهای زنانه، در میزان قدرت آن بر مقابله با ترس و تلاش برای از بین بردن آن با مقاومت در برابر ابزارهای جداسازانهای بروز پیدا میکند که هویتهای موروثی، آن را تثبیت میکنند.
حمادی ذویب: زن تونسی با دستاوردهایی که از زمان استقلال به دست آورد، الگویی به شمار میرود که عمق گفتمانهای زنان عربی را بازتاب میدهد. اما این موضوع، با ادامه مطالبه مساوات و به رسمیت شناخته شدن زن در همه عرصهها منافات ندارد. نگاه شما به وضعیت زن تونسی بعد از انقلاب در مقایسه با دیگر زنان جهان عربی چیست؟
هاجر خنفیر: مجله "احوال شخصی" (۱۹۵۶) یک نقطه عطف تاریخی در مسیر جنبش زنان تونس به طور خاص و زنان عربی به طور کلی ایجاد کرد. این مجله در بردارنده مجموعهای از ضوابط است که زنان را قادر ساخت تا موقعیت اثرگذاری در زندگی خصوصی و عمومی به دست آورند. این اراده سیاسی برآمده از پروژه نظام سازی نوین با اراده زنان قدرتمند در تثبیت این موقعیت با اصرار زنان به استیفای حقوقشان در آموزش و تلاش برای رسیدن به استقلال اقتصادی از طریق بروز در تمامی حوزههای حرفهای همزمان شد، اما این امر برای ایجاد آن رشد مورد نظر در سطح روابط میان دو جنس، کافی نبود، زیرا زائیده یک ساختار اجتماعی نبود، بلکه نتیجه یک راهبرد اقتصادی و سیاسی بود که به دو جنبش از منظر روابط تولیدی و موازنه قدرت مینگریست، که با نگاه به بنیان روابط اجتماعی، در مییابیم که این راهبردی، دارای موفقیت بسیار اندک و محدودی خواهد بود. به همین دلیل، بیشتر زنان تونسی به ویژه زنان تحصیل کرده، از طریق آموزش خانواده و روابط نابرابر جنسیتی، دست از غلبه بر سازوکارهای الگوبرداری شده جا افتاده برنداشتهاند. نتیجه این تلاشها در نخستین صحنههای انقلاب تونس علیه استبداد و ظلم و فساد سیاسی خود را نشان داد، چرا که صدای زنان در تظاهراتها بلند شد در حالی که پرچم کشور را به دست گرفته بودند و با سرکوبهای پلیسی مواجه شدند و بدین شکل، محکومیتها و ناراحتیهای بخش سنتی و محافظهکار جامعه را به چالش کشیدند. نگاهی سریع به تجربه زن در جوامع دیگری که انقلابهای بهار عربی در آن رخ داد و اشکال مختلفی از خشونت، مانند تعرض، تجاوز و حملات مادی و معنوی در آن به وقوع پیوست، نشان میدهد که فرایند انتقال در ترکیب روابط میان دو جنس، به سمت کاهش نشانههای تبعیض در حرکت است، هرچند که روند آن کند است. با این حال، علی رغم ظهور و بروزهای گروههای محافظهکار در برهههای مختلف بعد از انقلاب، اما اثرگذاری زنان، پیوسته در حال رشد است که به عنوان مثال، میتوان به اصرار بر رابطه تکاملی بین دو جنس به جای قائل شدن به مساوات در حین تدوین فصول قانون اساسی یا بحث طولانی و گستردهای که راجع به مسئله برابری عمودی و افقی در لیستهای انتخاباتی به وجود آمد، اشاره کرد. اثرگذاری زن در انتخابات ریاست جمهوری اخیر خود را نشان داد که در آن، برای ایجاد یک عرصه سیاسی که توانمندیهای زن و حقوق او را به رسمیت بشناسد و از دستاوردهایش حمایت کند، زنان مشارکت چشمگیری را از خود به نمایش گذاشتند.
نظر شما